◾نوحه زمزمه فاطمیه
◾بنداول
مرآت حق نما را با سنگ کین شکستند
دست یداللهی را در بین کوچه بستند
من بودم و حسن بود
چون غنچه در چمن بود
من بودم و امامم
افسوس در رسن بود
واویلتا واویلا واویلتا واویلا
واویلتا واویلا واویلتا واویلا
◾بنددوم
چادر نماز من را در خاک و خون کشیدن
از دامن امامم دست مرا بریدن
گم شد نفس به سینه
از ظلم و جور و کینه
در پیش چشم فضه
میزد نفس حزینه
واویلتا واویلا واویلتا واویلا
واویلتا واویلا واویلتا واویلا
- یکشنبه
- 5
- دی
- 1400
- ساعت
- 18:51
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه