زبان قلب مجنون را بداند گوش دیوانه
همانگونه که ساغر را کند ادراک پیمانه
به حال مست ودیوانه کند خنده عوام الناس
مقام شرب و مستی را چه داند قوم بیگانه
دل دیوانه ؛ مجنون را حقیقت میشمارد لیک
و لا غیر این حقیقت راشماردچونکه افسانه
اگر خواهی شوی همدم شبی شمع فروزان را
تو هم باید بسوزانی پرت را همچو پروانه
دلا توازشراب ومی شوی سرمست ،لیکن من
ز چشم ساقی و جامش شوم مستانه مستانه
جنون شهری بود درآن کند سکنی فقط عاشق
به جز مجنون کسی را ره نباشد اندراین خانه
شنیدم این سخن یارا ز پیر خلوتم امشب
به هر کس طائرا هرگز مگو اسرار میخانه
- یکشنبه
- 15
- اسفند
- 1400
- ساعت
- 9:11
- نوشته شده توسط
- طائر
- شاعر:
-
طائر اورنگی
ارسال دیدگاه