چون تو ای شاه کسی حشمت و دربار ندارد
جلوه و جاذبه ات ، ثابت و سیّار ، ندارد
خلقی از شوق چو پروانه روانند به سویت
هیچکس مثل تو این گرمی بازار ندارد
جمله مشتاق و نظرباز تو باشیم ، به هر جای
میل کوی تو فقط فرقه ی زوار ندارد!
هرکه آن بارقه و جلوه ی جانانه بدیده است
رفته هوشش ز سر و طاقت گفتار ندارد
ما و من نیست در این میکده و محفل عرفان
جوش عشقست، حساب کم و بسیار ندارد
آن غـزالی که پناهنده ی درگاه تو گـردد
تـرس صیاد و کمند و دد و آزار ندارد
آن کبوتر که به پرواز درآید امروز
بی حرم اوج و پر و بال سزاوار ندارد
شیئی ازدایر ی خط تو بیرون شدنی نیست
خط مهر تو به جز نقطه و پرگار ندارد
بارالها، می عشقش به من از لطف عطا کن
آن طهوری که به خمخانه ی خمّار ندارد ..
سید محمد رضا اویار حسینی
منبع:شه زادگان عالم هستی غلام تو
- شنبه
- 16
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:5
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه