یک کربلا برای غمت ، گریه کرده ام
با گریه های محتشمت ، گریه کرده ام
من روضه خوانم و غم تو می کشد مرا
از بس برای قد خمـت ، گریه کرده ام
چشمم به دست های میان دار بوده است
با ضرب سینه ی دو دمت ، گریه کرده ام
خیرُالاُمور زندگیم ، روضه ی تو شد
در زیر سایه ی علمت ، گریه کرده ام
هم دست داده ای و هم انگشتری حسین
از این سخاوتت ، کرمت ، گریه کرده ام
ابن الشبیب روضهی زخم تنت شدم ...
از غصه ی سپاه کمت ، گریه کرده ام
مَن بَکَّتِ السَما ُٕ شنیدم ... و بعد با
اهل خیام محترمت ، گریه کرده ام
هی ناله میزدی « ولدی بعدک العفا »...
با آن صدای زیر و بمت ، گریه کرده ام
من خواب دیده ام که شبی زائرت شدم
تنها نشسته در حرمت ، گریه می کنم
- شنبه
- 8
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 17:7
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
روح الله قناعتیان
ارسال دیدگاه