◾️بند اول
با اشکِ دیده بستم هر جای زخمت مرهم
شد قامتم عمو جون از درد و داغِ تو خم
تو زیرِ نیزه بارون در خونِ خود شناور_
من می کشم بر رویت دستِ نوازشِ غم
ای بازوی سپاهِ من
روشن ز خونت راهِ من
در آسمانِ کربلا_
خوش می درخشی ماهِ من
آه! ای ذبحِ اشقیا، وای فرزندِ مجتبی
آه! شد پیشِ چشمِ من، آه! راست ز تن جدا
◾️بند دوم
یکی رفته به میدون، خدا خودش گواهه
عبدالله اِبنِ الحَسن، صورت به مثلِ ماهه
جسمِ تو صد پاره وُ سرت رو دامنِ من_
چیکار کنم عمو جون تا خیمه خیلی راهه
ای یازَده ساله پسر
ای بر عمو نورِ بصر
عبداللهِ اکبر تویی
فرزندِ خوشنامِ پدر
وای با جسمِ چاکِ چاک،وای افتاده ای به خاک
وای پاشو دلاورم، آه! عمو روحی فداک
◾️بند سوم
ای میوه ی برادر پاشو عموت تنهائه
بی یاوَر و بی لشکر تو حلقه ی اعدائه
دیگه کسی نمونده آید به یاریِ من
در چنگِ دشمن و حیف خالی جای سقائه
تو یادگارِ حیدری
تو میوه ی برادری
ای نامِ شیران بیشه تو_
عبداللهِ دلاوری
وای، ای مَه جبینِ من،وای ای نورِ دینِ من
وای درگوشِ تو پُره، وای هَل مِن معینِ من!
- سه شنبه
- 11
- مرداد
- 1401
- ساعت
- 10:59
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه