گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد
بعد از آن ضربه دگر چشمم نديد
من شبيه جده ام زهرا شدم
پهلويم بشکسته از ضرب شديد
درد سختی دارد این پهلوی من
قامتم از ضرب پای او خمید
لکنتم از ضربتِ سیلیِ اوست
دشمنت گلهای تو از ریشه چید
آخر ای بابا مرا با خود ببر
موی دختر بچه ات گشته سپید
قاتلت ميزد مرا با ضربِ کشت
تا حدي که جان به لبهايم رسيد
عصر عاشورا تو را کشتند و بعد
لشکری وحشی به سوی ما دوید
درد سختی در سرم پیچیده چون
گوشوارم را عدويت بد کشيد
- دوشنبه
- 7
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:13
- نوشته شده توسط
- محدثه محمدی
- شاعر:
-
عبد کریم
ارسال دیدگاه