تو میری و خیمه گاه
داره میشه بی پناه
لشکر دشمن میگه
حسین شده بی سپاه
پاشو رقیه م رو ببین/ خیلی بهونه گیر شده
میگه عمو پس کی میای/ پاشو که دیگه دیر شده
سخته برام
بگم که بی عمو شده
چطور بگم عموت رو خاک صحرا زیر و رو شده
قدم بزن
یه بار دیگه عَلم بزن
پاشو یه سر حرم بزن
قدم بزن
...
علقمه غوغا شده
فرق سرت وا شده
با دیدن زخم تو
قد منم تا شده
پاشو که داره حرمله/ میخنده به چشم ترم
اصلا بگو که من چطور/ تا خیمه ها بی تو برم
دَووم بیار
پاشو منو تنها نزار
با رفتن تو دیگه زینب نداره صبر و قرار
کو علمت
سنگینه واسه من غمت
با لب تشنه دیدمت
کو علمت
......
ای یل ام البنین
پاتو نکش رو زمین
اهل حرم مضطرن
حال ربابُ بیین
رفتی با دست پر بیای/ اما زدن مشک تورو
آتیش گرفت قلبم داداش/ وقتی دیدم اشک تورو
از روی زین
با صورت افتادی زمین
یه بی حیا به فرق تو زد با عمود آهنین
بد زدنت
چیزی نمونده از تنت
شبیه زهرا کشتند
بد زدنت
- سه شنبه
- 29
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 15:34
- نوشته شده توسط
- محمد حسین عزیزی
- شاعر:
-
روح الله پیدایی
ارسال دیدگاه