نزن پیشم عزیزم حرف رفتن
ببین سخته برام دل ازتو کندن
پاشو از جا ببین دور و بر من
یه عده بی حیا دارن میخندن
گفتن اسمت علیِ و/با تیر و نیزه اومدن
با بغض و کینه ی بابام/از هر سویی تورو زدن
تو رو زدن/با هرچی دستشون رسید
تو رو زدن/دیگه چشات منو ندید
تورو زدن/از سر و روت خون میچکید
......
میدونی که چقدر سنگینه این غم
چی آوردن سرت پاشیدی از هم
ببین موندم که حالا چی بگم من
نمیدونم زیادی یا شدی کم
چه جوری جا به جا کنم/تنهایی جسمتو علی
پاشو بازم قدم بزن/پیشم باشو نرو علی
قدم بزن/نگو که ناتوون شدی
قدم بزن/نگو که نیمه جون شدی
قدم بزن/چرا تو غرق خون شدی
....
بمیرم من برا خشکیِ لبهات
چه زخمی داره اون چشمای زیبات
دیگه کم کم اینو فهمیده ام که
نمیتونی عزیزم پاشی از جات
حالا که من کنارتم/داره میرسه خواهرم
میبینه پیکر تو رو/ ای وای علیِ اکبرم
میبینه که/اسیر نیزه ها شدی
میبینه که/ چطور جدا جدا شدی
میبینه که /زخمیِ با عصا شدی
- سه شنبه
- 29
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 15:59
- نوشته شده توسط
- محمد حسین عزیزی
- شاعر:
-
روح الله پیدایی
ارسال دیدگاه