دو گل از گلشن آل محمد
فدایی شد به راه دین احمد
یتیمان سفیر کربلایند
به راه دین حق هر دو فدایند
به مسلم هر دوشان نور دو عینند
عزیز و رهرو راه حسینند
ز کین زندانی ابن زیادند
که سر بر زانوی غم مینهادند
ز کینه بوده اند در کنج زندان
پریشان دل شده با چشم گریان
اگرچه هر دو در عالم امیرند
به دست دشمن قرآن اسیرند
پس از مسلم اسیر و غم نصیبند
چنان مسلم در این عالم غریبند
ولیکن عاقبت گشته گرفتار
به دست حارث بی دین، جفاکار
ز بس که بی مروت بی حیا بود
ز کینه دشمن دین خدا بود
نشسته هر دو با قلب شکسته
ز جور و کینه با دستان بسته
اگرچه هر دو تا مرد نبردند
ولی بر غربتت خود گریه کردند
ز کینه روزشان گشته چنان شب
به لب دارند هر دو ذکر یا رب
به دست هر دو از کینه طناب است
روان از دیده ی هر دو گلاب است
اگرچه از ستم مضروب گشتند
به پیش ذات حق محبوب گشتند
بمیرم بهر این دو، در اسارت
ز حارث دشمن دین شد جسارت
دو کودک نه، بگو روح عبادت
شده آماده از بهر شهادت
عدوی دین شده غرق ضلالت
نکرده شرم از ختم رسالت
جفا کرد و ز کین خنجر کشیده
سر طفلان مسلم را بریده
به جنت فاطمه صاحب عزا شد
عزادار گلان باصفا شد
(رضا) می سوزد و نالد از این غم
کند گریه گرفته بزم ماتم
- چهارشنبه
- 30
- شهریور
- 1401
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه