اشک میریزد به همراهِ من و دور و برم
این بلا هرگز نخواهد رفت از یادِ حرم
یک حرامی آمد و یک عده را ناکام کرد
آمد و انسانیت را سخت قتل عام کرد
ساحتِ امنِ إلهی لحظه ای آشوب شد
حال یک مادر کنارِ طفل، نامطلوب شد
جان سپردند و چه زیبا زنده میشد نامشان
با شهادت شد بدونِ وقفه شیرین کامشان
بار اول نیست اینگونه جسارت میشود
با هجومی هر چه در راه است غارت میشود
بار اول نیست ظالم می کُشد مظلوم را
زن به چشم خویش می بیند هجومی شوم را
شعله ور از آهم و میسوزم از دردِ فراق
میرود سمتِ مدینه روضه از شاهِ چراغ
یک نفر نامرد، اینجا قاتلِ بی درد بود
پشت درب خانهٔ حیدر چهل نامرد بود
داغ، حمله ور شد و آب و گِلم آتش گرفت
چادری را غرق خون دیدم دلم آتش گرفت
سوختم از روضهٔ مادر که حالش زار شد
آه یا فضه خذیني گفت و چشمش تار شد
حملهٔ مسمار با دردی عجینَش کرده بود
ضربه های بیهوا بستر نشینَش کرده بود
وای از بغض و مدارا و سکوتِ ذوالفقار
وای از وقتِ مرورِ اتفاقی ناگوار
درد دارد همسری از دستِ خود خسته شود
آه از مردی که دست و بالِ او بسته شود
از غضب پُر شد ولی از سینه فریادش نرفت
ازدحام ِ پشتِ «در» یک لحظه از یادش نرفت
آه از پهلوی زخمی! آه از روی کبود
زنده میشد در مَشامش لحظه لحظه بوی دود
پیش چشمش همسرش را بر زمین انداختند
آیه های کوثرش را بر زمین انداختند
حالِ خوبِ سابقش اینروزها تغییر کرد
خاک و خونِ چادر زهرا(س)علی(ع) را پیر کرد!
- شنبه
- 28
- آبان
- 1401
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه