• دوشنبه 3 دی 03

 رضا یعقوبیان

شعر وفات حضرت زینب (س) -(شده‌ام زینبا ثنا خوانت)

368

شده‌ام زینبا ثنا خوانت
زینت دین چهره ی رخشانت
با خدا بوده عهد و پیمانت
عالمان زمانه حیرانت

تویی محبوب حی سبحانت 
پدر و مادرم به قربانت

دختر با صفای زهرایی
در صبوری زینت بابایی
تو صفابخش جمله دل هایی
بر همه درد ما تسلایی

دست ما زینبا به دامانت
پدر و مادرم به قربانت

تو گل بوستان فاطمه ای 
ثانی خوش زبان فاطمه ای
مظهر دودمان فاطمه ای
در صبوری تو جان فاطمه ای

همچو زهرا منطق و برهانت
پدر و مادرم به قربانت

ای گل بوستان آل آلله 
همه ی هستی رسول الله
افتخار علی ولی الله
خواهر و همنشین ثارالله

شامل ما لطف فراوانت 
پدر و مادرم به قربانت

فاطمی خوی تو خصال تو 
هاشمی روی تو جمال تو
مرتضی شد محو کمال تو
شد صبوری تو مدال تو
 
هم قضا هم قدر به فرمانت
پدر و مادرم به قربانت

تو گل باغ حیدری زینب
نور چشم پیمبری زینب
اسوه ی صبر کوثری زینب
در کرامت چو مادری زینب

همه خوبان شمع شبستانت
پدر و مادرم به قربانت

مه برج ولایت ای زینب
نور شمس هدایت ای زینب
لطف و جود و عطایت ای زینب
بر همه بی نهایت ای زینب

شامل شیعه لطف و احسانت
پدر و مادرم به قربانت

من کجا و ولایتت زینب
لطف و جود و عنایتت زینب 
شد زبانزد حکایتت زینب 
بوده از دین حمایتت زینب

شد فدای ره خدا جانت
پدر و مادرم به قربانت

گرچه دل خسته ایم و بیماریم
در گلستان تو چنان خاریم
ما ز حب و مهر تو سرشاریم 
شکرلله که ما تو را داریم

همه عالم ریزه خور خوانت
پدر و مادرم به قربانت

تویی تو صاحب کرم زینب 
بنگر دیده ی ترم زینب 
سوی کوی تو می پرم زینب
از حریمت کجا روم زینب 

منم از جمله مستمندانت 
پدر و مادرم به قربانت

تو که نوربخش عالمین بودی
مرتضی را نور دو عین بودی
لحظه لحظه به شور و شین بودی
دم آخر یاد حسین بودی

جان فدای پیکر بی جانت
پدر و مادرم به قربانت

دیده ای رحلت پیمبر را 
بعد از احمد غربت حیدر را
پشت در ناله های مادر را
ناله و سوز دو برادر را 

سوزد این دل ز رنج و حرمانت
پدر و مادرم به قربانت

دیدی آتش به آشیانه زدند 
مادرت را به تازیانه زدند 
بین کوچه چه وحشیانه زدند
دست و بازو، به کتف و شانه زدند

شد شهیده مادر نالانت
پدر و مادرم به قربانت

دیدی دست پدر ز کین بستند 
دشمنان قلب مرتضی خستند
بعد احمد از علی بگسستند
پهلوی مادر تو بشکستند

همه دل ها بود پریشانت
پدر و مادرم به قربانت

بعد بابا رنج و محن دیدی
جگر پاره ی حسن دیدی
لخته های خون به لگن دیدی
تیرباران آن بدن دیدی

ریخت از دیده اشک چشمانت
پدر و مادرم به قربانت

با حسین داغ کربلا دیدی
درد و غم، رنج و ابتلا دیدی
تو شهیدان سر جدا دیدی
سر پاکان به نیزه ها دیدی

بر زمین پاره های قرآنت
پدر و مادرم به قربانت

کس چو تو در جهان ملال ندید
رنج و غم را به جان و دل نخرید
دیده ای شمر سر از حسین برید
در کنار سر حسین خندید

جان فدای گریه ی پنهانت 
پدر و مادرم به قربانت

زینب ای غم رسیده خواهر او
دیدی از کین بریده شد سر او 
دیده‌ای بر زمین تو پیکر او
آمدی قتلگه تو در بر او

سوزد این دل بر دل سوزانت
پدر و مادرم به قربانت

دیدی آتش به خیمه ها زده‌اند
سر پاکان به نیزه ها زده‌اند
تازیانه به بچه ها زده‌اند
سیلی از کین رقیه را زده‌اند 

سوختی با لاله‌های عطشانت
پدر و مادرم به قربانت 

دیدی آن دشمنان به جای کمک
زد صبوری تو به سنگ محک
زده زخم تو را ز کینه نمک
کودکی ظالمانه خورده کتک

سوختی تو همره یتیمانت
پدر و مادرم به قربانت

دیده ای تا نام حسین بردند
کودکان حسین کتک خوردند
همه گل ها ز کینه پژمردند
دو گلش زیر بوته ها مردند

بر زمین پیکر عزیزانت
پدر و مادرم به قربانت

خطبه ی تو یزید رسوا کرد 
مشت او را بین همه وا کرد 
محشر آن خطبه ی تو برپا کرد 
پشت خصم حسین را تا کرد 

خطبه ات شد جنگ نمایانت
پدر و مادرم به قربانت 

بوده ای زینبا تو در تب و تاب
شدی از غصه لحظه لحظه تو آب 
دیده ای کوفه، شهر شام خراب 
دخت زهرا کجا و بزم شراب 

چوب می‌زد به پیش چشمانت
پدر و مادرم به قربانت 

من کجا و جود و سخای تو
شامل من لطف و عطای تو
در دل من بود ولای تو
شد (رضای) خدا رضای تو 

بوده ام من همیشه مهمانت
پدر و مادرم به قربانت

  • یکشنبه
  • 16
  • بهمن
  • 1401
  • ساعت
  • 9:18
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران