• سه شنبه 15 آبان 03


دوبیتی عامیانه رحلت حضرت زینب (ص) -(عطر سیب صحن دلبرم میاد)

658


عطر سیب صحن دلبرم میاد
بخدا همینه باورم..،میاد
نفسای آخره..،مطمئنم
دم آخری برادرم میاد

دست غم تو رو ازم جدا کشید
زینب از دوری تو چیا کشید
من چجوری زیرِ سایه جون بدم...
وقتی جسم تو سه روز گرما کشید

از عذابِ بعدِ تو نترسیدن
نیزه‌ها امونتو می بُریدن
روی تل دست و پا گُم کرده بودم...
دست و پا که میزدی می خندیدن

کاش اینا خداشونو عوض کنن
دین بی بهاشونو عوض کنن
خدا لعنتش کنه..،فکر کی بود
نعل مرکباشونو عوض کنن!

دور خیمه‌های تو غُلغُله بود
چشم بد دور و بر قافله بود
خولی و شمر و سنان..،جای خودش
بددهن تر از همه حرمله بود

حرمله عذاب بی اموون میداد
مشک عباسمونو نشوون میداد
تا که دِقِّمون بده..،گهواره رو
جلو چشمای رباب تکوون میداد

کوفه زخم دلمو نمک می زد
سنگ غم آئینه‌مو محک می زد
نزدیکِ محلّه‌ای که درس دادم...
منو شاگرد خودم کتک می زد

کوچه های تنگ و اون همه فشار...
هتک حرمتِ منو به‌روم نیار
منی که پرده‌نشین بودم یه عُمر
با سرِ بازارِ برده ها چیکار؟!

یه بُزُرگی..،زندگیش خراب میشه
دلِ سنگَ‌م واسه اون کباب میشه
بخدا روم نمیشه سوال کنم...
آستینِ پاره مگه حجاب میشه؟!

مرهم هیچ‌کسی التیام نبود
شونه ای پناه گریه‌هام نبود
اون همه بلا توو کربلا دیدم...
هیچ مصیبتی شبیه شام نبود

داغ بی حسابشو یادم نیار
اون همه عذابشو یادم نیار
مستای شامی چه بی حیا بودن...
مجلس شرابشو یادم نیار

اگه با غم تو همدم می شدن
این حرامیا هم آدم می شدن
میدونم زیر سر خیزرونه...
دندونات یکی یکی کم می شدن

باید این شب‌و به روز بدل کنم
مشکل فراقِمونو حل کنم
حالا که تو نیستی پیشم..،بایدَم
یادگار مادرو بغل کنم

  • چهارشنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1401
  • ساعت
  • 8:9
  • نوشته شده توسط
  • فاطمه سرسخت

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران