گفتم ازین گنهکار، بدتر کسی ندیده
گفتی بیا ازین غم بگذر، کسی ندیده
با پرده پوشی خود، کردی مرا خرابت
بنده نوازیات را، کمتر کسی ندیده
یاذالکرم بنازم خوان کرامتت را
مهمانپذیرتر از، این در کسی ندیده
دلبستگی به دنیا بال مرا شکسته
در وقت کوچ، مرغی بی پر کسی ندیده
خیر و صلاحِ طفلِ بی دست و پای خود را
از ابتدا به غیر از مادر کسی ندیده
چارهگشاتر از آن دست گره گشایش
وقت دعای خیرش آخر کسی ندیده
دستان مرتضی را نامیده حق: یدالله
بالاتر از دو دستِ حیدر کسی ندیده
گوهر، ولایت اوست ما بین ظرف سینه
جز حُب او وگرنه گوهر کسی ندیده
تنها برای حیدر سینه دریده کعبه
کور است مستجارش را هر کسی ندیده
باب نجات امت در گریه بر حسین است
باب نجاتی از او بهتر کسی ندیده
**
زینُ العباد، یک عمر با گریه زیر لب خواند:
چون من تن پدر را، بی سر کسی ندیده
وای از مصیبت شام، دشنام پشت دشنام
آن صحنهها که دیدم دیگر کسی ندیده
جز من که در تقلا، با دست بسته بودم
ناموسِ خویشتن را مضطر کسی ندیده
- شنبه
- 19
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 9:58
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
محمد جواد شیرازی
ارسال دیدگاه