خدایا من گنهکارم، خودت گفتی که می بخشی
خودت گفتی که غفارم، خودت گفتی که می بخشی
خدا، بازار خوبانت از آن سمت است من اینجا
بساط معصیت دارم، خودت گفتی که می بخشی
مرا از مسجدت زاهد، مرا از میکده ساقی
برون کردند آواره ام، خودت گفتی که می بخشی
در این عالم که دزد دین لباس دوست پوشیده
کسی را جز خودت دارم؟! خودت گفتی که می بخشی
گنه کردم، غلط کردم! خطا کردم، نفهمیدم!
نده این قدر آزارم، خودت گفتی که می بخشی
دو راهی بهشت و دوزخ سمت صراط و قبر
به دست توست افسارم، خودت گفتی که می بخشی
خدا در ترکشم یک تیر ماند، آن هم حسین توست
حسین را دوست می دارم، خودت گفتی که می بخشی
دعای فاطمه روز جزا با دست عباس است
به دستان علمدارم، خودت گفتی که می بخشی
- سه شنبه
- 29
- فروردین
- 1402
- ساعت
- 15:22
- نوشته شده توسط
- فاطمه سرسخت
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه