روی ، زمین چشاتو بستی راحت
زشته ، عمه اومد پاشو باغیرت
اکبر ، یه یا علی بگو عزیزم
دشمن ، نیفته به فکر جسارت
می بینی عمه
رسیده بالای سرت
اومد کمک کنه به من
تو جم کردن پیکرت
یک بار دیگه
رجز بخون دشمن تنش بلرزه
دور بشه از خیمه چشای هرزه
علی اکبر علی اکبر (۳)
داره ، چشمشو رو دنیا می بنده
اعضا ، هر کدومش به مویی بنده
لشگر ، هلهله می کنه به دورش
دشمن ، به گریه های من می خنده
ولدی علی
چشمات و وا کن تو چشام
شبه پیغمبر بعد تو
از خدا مرگم و می خوام
پاشو عزیزم
تکیه بدم من به عصای پیری
الانه عمه هات برن اسیری
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 18:31
- نوشته شده توسط
- شاهد
ارسال دیدگاه