غم و اندوه و ماتم زد زبانه
سر قبرت رسیدم من شبانه
به هر جا بنگرم دار و ندارم
ببینم از تو من آ نجا نشانه
ز داغ دوری ات ابر بهارم
شود جاری سرشکم دانه دانه
بگو ای بهتر از جانم کجایی
چرا از تو نمی آ ید صدایی(2)
من و یک روضه و حال دگرگون
حسین و زینبت با دیده ی خون
ز داغ کوچه داغی بر دل اوست
حسن میگرید و گردیده محزون
به لب دارد نوای درد و ماتم
گلِ یاسِ نبّی گردیدهِ گلگون
بگو ای بهتر از جانم کجایی ؟
چرا از تو نمی آ ید صدایی(2
منم از روی تو شرمنده زهرا
تویی همدوش این رزمنده زهرا
بتاب ای ماه تابان بار دیگر
الا مهتاب من رخشنده زهرا
شفیع روز محشر ای گل یاس
بزن مهرت به هر پرونده زهرا
بگو ای بهتر از جانم کجایی ؟
چرا از تو نمی آ ید صدایی(2)
- پنج شنبه
- 22
- تیر
- 1402
- ساعت
- 18:52
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رسول چهارمحالی
ارسال دیدگاه