عَکسِ ساقی در بُلورین جامِ آب اُفتاده بود
پیرِ مِیخوارانِ عاشُورا خَراب اُفتاده بود
تازه مَستی در خَراباتِ نَفس گیرِ عَطش
سَر گِران بَر اُوجِ مَهدِ نِی بِخواب اُفتاده بود
تَشنه سیرابی که از داغِ لَبِ او در فَرات
مُوجها هم از عَطش در پیچ و تاب اُفتاده بود
شَه زِ فَرطِ جَذبهء بَرقِ تَجَلّی مَحوِ حال
در سُکوتِ مَحض مَقتل بی جَواب اُفتاده بود
از نَوای ناله های نای نِی در نِینَوا
زَخم چَنگی بَر دِلِ تارِ رُباب اُفتاده بود
نیمی از خُورشید بر بالای نِی در شَعشعِه
در دِلِ گُودال نِصفِ آفتاب اُفتاده بود
ازدِحامی بود در بازارِ قُدسی گُوئیا
بینِ مُشتاقانِ یُوسِف اِنقلاب اُفتاده بود
عَقل حِیران بود و مَنطق ماُت و اِستدلال لال
عشق هم گُویی به حالِ اضطراب اُفتاده بود
ذِکر خون تا شد بُلَند از خانقاهِ قَتلگاه
رُعب و وَحشت بر وُجودِ شِیخ و شاب اُفتاده بود
با نگاهِ نَرگسِ مَخمُور مَستی مِی پَرست
هر چه زیباییست از حَدَّ نِصاب اُفتاده بود
در میانِ عاشق و مَعشوق عِشقی هَم نَماند
عشق اَگر در بِینشان بُودی حِجاب اُفتاده بود
ظُهرِ عاشُورای خُون دُردی کِشِ صُبحِ اَلَست
خُورده بُود آنجا که صَهبای شَراب اُفتاده بود
- شنبه
- 14
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 22:32
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج صمد قاسمپور
ارسال دیدگاه