بازدوباره فصل ماتم شدو عالم بیقراره
بازدوباره شعله ی غم میزنه به دل شراره
تامیام تو روضه ها دل وعاشق میکنم
ازغم کوچه ودرهمیشه هق هق میکنم
یازهرا شب وروزمیکنم سلامت
یازهرا بده اذنم بشم غلامت
یازهراام ابیها
میشه یکبارتومدینه بزم غم بپا کنم من
توغروب غربت وغم مادروصداکنم من
آرزوم اینه فاطمه ازتوحاجت بگیرم
ایشالا تومدینه بیام ازعشقت بمیرم
یازهرا بانوی قدکمون حیدر
یازهرا یاور مهربون حیدر
یازهراام ابیها
بعد بابا آسمون چشمای من بی قمر شد
بزم گریه درفراقش کوچه هاوپشت درشد
تا درو آتیش زدن دشمنای بی حیا
کشته شدمحسن من صدازدم فضه بیا
یازهرا میسوزم از ماتم تو
یازهرا میمیرم ازاین غم تو
یازهراام ابیها
- سه شنبه
- 17
- مرداد
- 1402
- ساعت
- 23:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرتضی شاهمندی
ارسال دیدگاه