#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب_بیکفن
من که از روزِ ازل دل به نگاهت بستم
هر شبِ جمعه شد از دور به یادت هستم
تو که می دانی از این قصه ی دیوانگی ام
گر نبودی تـو من از عـشق چه میـدانستم
کاش می شد بشود قسمتِ من کنجِ حرم
من که از عطرِ ضریحِ تو دمادم مستم
عمرِ من طی شد و آه... فرصتِ دیدار نشد
ترسم این دوریِ تو کار دهد بر دستم
خود که آگاهی و دانی تو ز احوالِ دلم
که چه حد من به تو وُ نوکریت دلبستم
خواب دیدم به سر آمد غمِ دوری ز حرم
اربعین آمد و بر قافله ات پیوستم
تو همان حاجتِ این قلبِ پُر احساسِ منی
آمدم در حرَمت کنجِ ضریح بنشستم
شرحِ دردی ست فراقِ من و بینالحرمین
من همان زائرِ بی بال و پَر و دلخستم
قتلگاهی ست دلم هر شبِ جمعه ای کاش_
از همین جا به ضریحت برسانی دستم
خواستم روضه بخوانم که قبولم بکنی
گر چه من عهدِ شما را ز گنه بشکستم
هرچههستم، بد،اگرخوب به تو منصوبم
به نگاهِ کرَمت پیشِ همه محبوبم!
#حسرت_کربلا_دلتنگی_حرم_روضه
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1402
- ساعت
- 23:51
- نوشته شده توسط
- ۰۹۱۱۳۵۲۶۵۲۹
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه