دوباره آمدم تا جان بگیرم
سراغ از حضرت جانان بگیرم
کشیدم دست از دنیا دویدم
که اینجا گوشه ی دامان بگیرم
بکش دستی سرم یارحمه الله
به سر باید چنین قرآن بگیرم
قیامت محضر عدل الهی
تقاص از دوری و هجران بگیرم
بدون اذن تو ابری نبارد
نگاهم کن کمی باران بگیرم
ترحم دارد این حال خرابم
به شانه کوله ی عصیان بگیرم
شهیدان محو دیدار تو هستند
نشانی تو از یاران بگیرم
به قلبم وعده دادم دامنت را
نجف یک گوشه ی ایوان بگیرم
دم مرگم علی آید کنارم
به یمن مقدم او جان بگیرم
گره ها وا شود با نام زهرا
چنین حاجات خود آسان بگیرم
رسیده روزی از ذکر حسن جان
مدام از دست لطفش نان بگیرم
پریشان حسینم ، حمدُ لله
نمی خواهم سر و سامان بگیرم
بخوانم روضه های عمه جانت
شرر از داغ بی پایان بگیرم
صدا میزد: چگونه بین گودال
نشان از پیکر عریان بگیرم ؟
عزیز من کجا بردن سرت را ؟
سراغش را از این و آن بگیرم
بُوَد سختم که من با آستینم
حجاب از چشم نامردان بگیرم
- سه شنبه
- 18
- مهر
- 1402
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه