• دوشنبه 3 دی 03


شعر امام موسی کاظم(من خسته شدم زین دوران

2455

من خسته شدم زین دوران
 دیگر به لبم آمد جان
چه بگویم از این قلب خون و سینه سوزان
که رسد به پایان عمر من در گوشه زندان
بودم تنها   
مثل زهراس
در این قفسِ بس دلگیر     
 از عمر خودم گشتم سیر
برگردن من غل بود و    
بر دست و به پایم زنجیر
چه بگویم از این دشمنانی که همه پستند
پرو بال من را در قفس بستد و بشکستند
بودم تنها    
مثل  زهراس
غصه دل من خون کرد   
غم جان مرا فرسود

دستی که مرا می زد   
 مدست مغیره بود
چون فاطمه من عمری
گل بودم و پژمردم
یاد فدکش کردم و قتی که کتک خوردم
بودم تنها    
مثل زهراس
شاعر:ایمان غلامی

  • سه شنبه
  • 26
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 7:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران