بیاید بریم باهم - یه سر به کوچهها
همونجایی که شد - امام حسن فدا
هم نوا با مادری تنها و / بی یاور
که دلش خونه برای حیدر
میگه مجتبی با آه و گریه / وای مادر
وای حسن ۳ حسن جان
تداعی شد برام - بی کسیِ یه زن
جلو چشِ پسر - یه مادر و زدن
جلو چشمش سیلی زد با کینه / اون نامرد
غم بی کسی دلش رو خون کرد
وای من از غم تنهایی و / اوج درد
وای حسن ۳ حسن جان
دیگه از اون به بعد - دلش به خون نشست
شکست دل حسن - گوشواره که شکست!
بین کوچه ای پر از تنهایی / و غربت
شد نگاهش پُره اشک حسرت
وقتی که روی زمین خورد مادر / با صورت
وای حسن ۳ حسن جان
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 13:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه