تو روی نیزه
با دست بسته بُردنم پهلوی نیزه
عمداً زدن زینب و رو به روی نیزه
تو روی نیزه
به زیر تازیونهها دووم میارم
چشام و از نیزهی تو بر نمیدارم
سر نیزه جای بوسهی من و گرفته
حلقت بهم ریخته یه وقت (سرت نیفته) ۳
تنها نگارم
سرت شده رو نیزه ماه شب تارم
با بچههات، ستارهی دنباله دارم
تنها نگارم
یه عمر غم غربت نکرده بودم احساس
اما امان از روزای بدون عباس
پرده نشین بودیم یه روز، برادر من!
حالا به اسم ما رو صدا (میزنه دشمن) ۳
ای داد بیداد
دور میشم از کربلا و میگم به فریاد
بین تن و سرت چقدر فاصله افتاد
ای داد بیداد
الهی خواهرت از این غصه بمیره
سرت رو نیزه و تنت بین حصیره
از روی نی هوام و داشته باش برادر
سایهت رو کم نکن داداش (از سر خواهر) ۳
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 14:4
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عبدالله باقری
ارسال دیدگاه