بیاید بریم با هم ، یه سر به شهر شام
بریم توو کوچه هاش ، میون ازدحام
اسیرِ دستِ یه مُشت نامرد و / اَلواته
خانومی که عمّه ی ساداته
سه روزه که پُشت دروازه ی / ساعاته
غمِ عالَمو میونِ قلبش / حَل کردن
خانومِ ما رو مُعَطَّل کردن
پای بچهها رو پُر زخم و تا/وَل کردن
جان حسین ۳ حسین جان
گریه کنید فقط ، به حالِ شاه دین
فدای غصه هات ، یا زین العابدین
همه ی شهر و که آذین بستن / رقصیدن
دورِ سرهای به نی چرخیدن
پیش زینب رقص شادی کردن / خندیدن
بد سوزوندن جگر زینب رو / هر گونه
از غمش دِلا چه بی سامونه
غیرت اللهِ حسین رو نیزه / گریونه
جان حسین ۳ حسین جان
به فکر غصه هات ، یک نفرم نبود
امان از روضه ی ، محله ی یهود
بمیرم برای تنهایی هات / ای آقام
تو رو با سنگ میزدن از رو بام
بدجوری قلبتو سوزوندن توو / شهر شام
ناموس خدا رو دادن آزار / اون اشرار
خواهرِ عبّاس و چشم انظار؟!
زن و بچه ی حسین و بُردن / توو بازار
جان حسین ۳ حسین جان
- چهارشنبه
- 26
- مهر
- 1402
- ساعت
- 14:59
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه