بی تو و اکبر مگه میشه یه لحظه زندگی کرد
چه بلایی بر سرت آوردن این کُفّار نامرد
جای اینکه رَخت دومادی برای تو بیارم
حالا باید یه کفن هم واسه تو کنار بذارم
دلم خوش بود
که بعد اکبرم تو رو دارم
حالا دیگه به چی امیدوارم
تو هم منو تنها گذاشتی
تو هم رفتی
نگفتی بدتر میکنی پیرم
دق میکنم از غصه میمیرم
چرا عمو رو جا گذاشتی
نشسته خون روی چشمات / شدم شرمنده ی بابات
عمو جانم عمو جانم ۲
یادگاریِ داداشم کشته شد ای دادِ بیداد
پیش چشمم جون میدی و کاری از من برنمیاد
بی زره بودی بمیرم زخمات اینقَدَر عمیقه
قرص ماه بودی و حالا صورتت مثل عقیقه
بمیرم که
تنت پر از زخم هلالی شد!
سهم دلم آشفته حالی شد
آهم بلنده از نهادم
تو شاهد باش!
تمومِ خونواده مُو کُشتن
بدجور برادرزاده مُو کشتن
آه ای خدا بِرِس به دادم
کشیده شد قد و بالات / شدم شرمنده ی بابات
عمو جانم عمو جانم ۲
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 17:15
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه