ازت توقع دارم / که دستمو بگیری
بلند شو غیرت الله / دارم میرم اسیری
ببین که بی تو - بی کس و تنهام
دیگه کنارم حتی یه مَحرم ندارم
چجوری باید - این بچهها رو
یکی یکی بالای ناقه ها بذارم
سالار زینب ۴
با یه دلِ شکسته / دارم از اینجا میرم
نمیذارن که حتّی / روضه برات بگیرم
جونم در اومد - وقتی که دیدم
رو خاک صحرا بی سر و عریان تنت رو
اگه میذاشتن - این نانجیبا
حداقل کفن میکردم بدنت رو
سالار زینب ۴
دارم میرم ولیکن / فکر توأم حسین جون
میسپارمت به صحرا / به دست باد و بارون
ای جونِ زینب - خدانگهدار
دیگه نمیبینم تو رو تا به قیامت
حتی توو خوابم - نمیدیدم که
همراه شمر و حرمله میرم اسارت
سالار زینب ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:36
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه