سربند:
ای منتقمِ خونِ ، ثارالله لَکَ لَبِّیک
آجَرَکَ الله مولا ، فِی مُصیبَتِ جَدِّک
گریه می کنی توو روضه ها از غمِ حسين
هر شبانه روز رو دوشِته پرچمِ حسین
هستی بانیِ عزای مُحَرَّمِ حسین
گریه از اشک زینب / واسه اون جسم عریان
گریه واسه خُشکیِ / لبهای شاهِ عطشان
یا حسین یا ثارالله ۴
تو گودال گیر افتادی ، غرقِ در خون تشنه لب
نِشسته روی سینَت ، بمیره واست زینب
می دونم می خواد جدا کنه از قفا سر و
آخه می شنَوَم ناله ی جانسوزِ مادر و
کاش رو حنجرت نذاره اون کهنه خنجر و
روزم شد تار و تیره / دَم دَمای غروبی
جون می کَنَم وقتی تو / رو خاکا پا می کوبی
ای جانِ زینب حسین ۴
لب هامو رو رگهای ، پاره پاره ت میذارم
جای اشک از چِشمونم ، بارونِ خون می بارم
از بالای تل تا که بِرِسم سرت رو برد
هم عبا و هم هدیه ی مادرت رو برد
دشمنت به زور از پیش تو خواهرت رو برد
ادرکنی یا مصطفی / یاجَداه رسول الله
جگر گوشه ی توئه / این کُشته ی بی گناه
ای جانِ زینب حسین ۴
- پنج شنبه
- 27
- مهر
- 1402
- ساعت
- 21:57
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه