مثل رودی زد به قربانگاه تا دریا شود
بچهی شیر است؛ پس باید که بیپروا شود
دید عمو افتاده در مقتل بماند خوب نیست
آه اگر شب را ببیند؛ وای اگر فردا شود
از علی اصغر چه کم دارد؟ دلش میخواست تا
آخرین قربانی آقا در عاشورا شود
ناامیدانه به راه افتاد بین جمعیت
از میان اسبها شاید مسیری وا شود
گفت: والله از عموی خود نخواهم شد جدا
رفت در گودال تا بخشی از آن غوغا شود
دستهایش را چنان عباس وقف عشق کرد
در طفولیت دلش میخواست تا سقا شود
آی مردم حرمله با تیر آخر آمده
وای اگر تیر سه شعبه در گلویش جا شود
خلوت عشق است حتی با حضور دیگران
آرزویش بود روزی با عمو تنها شود
زیر سم اسبها حل شد در آغوش حسین
گفت: (وا اُما)؛ نباید پیکرش پیدا شود
- پنج شنبه
- 18
- آبان
- 1402
- ساعت
- 15:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدحسین حسینی
ارسال دیدگاه