زبانحال حضرت زهرا (سلام الله عليها)
فداتم
مى دونى كه تا آخرش باهاتم
شريک سختيا و غصه هاتم
فداى غربت توى نگاتم
على جان
ببخش اگر كه اينه روز و حالم
خميده قامت و شكسته بالم
نشستى توى خونه؟!... كن حلالم
جون ميدم ببينم عزتت / باورم نميشه غربتت
وا نمى كنم درو به روت / از خجالتت
اميرم - على مظلوم ۳
فداى
سرت اگر كه دست من شكسته
اگر كه اشک توو چشمم حلقه بسته
اگر كه چشم من به خون نشسته
غمينم
فقط تويى اميرمومنينم
ازم نخواه كه توو خونه بشينم
پسر دادم كه گريَتو نبينم
بى جوابه هر سلام تو / غربت تو رو خودم ديدم
من سلامتو جاى همه / جواب ميدم
اميرم - على مظلوم ۳
عزيزم
اسير قوم مرتضى ستيزم
ببين كه اشک غم برات مى ريزم
تا زنده ام توو اين خونه كنيزم
على جان
ببين منم فدايى ولايت
تا زندهم از تو مى كنم حمايت
نمى شنوى تو از لبم شكايت
رو ازت گرفته فاطمه / تا نبينى ظلم دشمنو
شعله ى آتيش سوزوند على / صورت منو
اميرم - على مظلوم ۳
- جمعه
- 26
- آبان
- 1402
- ساعت
- 1:17
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه