• جمعه 7 آذر 04


تو میدانی فقط فضه که من تا صبح بیدارم(زبانحال حضرت زهرا(س) با حضرت فضّه)

1196
1

زبانحال حضرت زهرا(س) با حضرت فضّه

تو میدانی فقط فضه که من تا صبح بیدارم

نمیخوابم من از دردی که بین استخوان دارم

.

تو میدانی که من شب تا سحر با درد مأنوسم

سرم ، دستم ، تنم ، روحم دهد هرلحظه آزارم

.

همین که دست من بالا نمیاید پر از دردم

ولی این درد پهلو زندگی را کرده دشوارم

.

همین دیشب به موی زینبم من میزدم شانه 

ز دستم شانه افتاد و نشد تا اینکه بردارم

.

تو میدانی کمک میگیرم از دیوار میرم راه

ببین که پیر گشتم فضه!!! من محتاج دیوارم

.

علی که آمد از مسجد کمک کن تا که برخیزم

کمک کن تا به پایش پا شوم هرچند بیمارم

.

تمام شهر این مدت جوابش را ندادند و

امامم بر غرورش لطمه خورده من خبردارم

.

به استقبال حیدر خود کنم در را برویش باز

که بردارم غمی از چهره و از قلب دلدارم

.

حسن میگفت با زینب به آرامی همین دیشب

 که از مادر شبح مانده برایش اشک میبارم

.

از امروز است زینب هم دگر فهمیده زخمدارم

از امروز است زینب هم شده دیگر پرستارم

.

خودم یادش دهم تا یاد گیرد زخم بستن را

صدایم میکند روزی میان قتلگاه و بین بازارم

.

همان جایی که فریادم زند مادر به دادم رس

همان جایی که میگوید بیا در بین اشرارم

.

رامین برومند (زائر)

۱۴۰۲/۰۹/۲۳

  • پنج شنبه
  • 23
  • آذر
  • 1402
  • ساعت
  • 21:53
  • نوشته شده توسط
  • زائر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران