◾بازار کوفه و شام
بخواب ناز رفته اصغر من
به روی نی سر نیلوفر من
نگفتی بعد من بیچاره میشه
به راه شام و کوفه مادر من
سربازار دیدم قد کشیدی
ز روی نیزه مادر را ندیدی
دو دستم بسته و قدم خمیده
تمام نالههایم را شنیدی
سرت بر روی نی سردار گشتی
روانه جانب بازار گشتی
تمام نیزهداران مست هستند
تکان داده سرت بیدار گشتی
الا ای کودک ببریده حنجر
بیا پایین ز بالا پیش مادر
چرا چشمان خونبار تو بازه
سرت بادا سلامت پای تا سر
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
◾بازار کوفه
خورشید فاطمی ز سر نیزه سر زده
تا منتهای عرش برین بال و پر زده
رنگ شفق گرفته زخون لالهگون شده
آیات کهف خوانده به دلها شرر زده
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
◾شب زیارتی
شب جمعه است هوایت به سرم افتاده
در حریم تو ببین بال و پرم افتاد
قبر ششگوشهی تو قبله آمال من است
عاشقانه به کنارت سپرم افتاده
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
◾نوحهی و زمزمه
◾بازار کوفه و شام
◾بنداول
بر سر نیزه سرت را دیدم
نالهی وامحمدا کشیدم
زخم زبان ز کوفیان شنیدم
وایحسینم وایحسینم(۲)
ببین دو دست بستهام حسینجان
ببین سرشکستهام حسینجان
به پای تو نشستهام حسینجان
وایحسینم وایحسینم(۲)
طفل سهساله را ببین برادر
ز داغ تو زند به سینه و سر
شرر زده بر دل زار خواهر
وایحسینم وایحسینم(۲)
◾بنددوم
بر روی نی ای ماه من دمیدی
پای پر از آبله را ندیدی
صدای ناله مرا شنیدی؟
وایحسینم وایحسینم(۲)
به روی خواهرت حسین نظر کن
نظر بر این خواهر خونجگر کن
ز خاک کوی خواهرت گذر کن
وایحسینم وایحسینم(۲)
اسیر کوفیان شدم حسین جان
گلشن و باغ فاطمه شد خزان
ز دست حرمله فغان و امان
وایحسینم وایحسینم(۲)
#مرتضی_محمودپور
@haajmorteza
- شنبه
- 30
- تیر
- 1403
- ساعت
- 19:7
- نوشته شده توسط
- م مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه