از هر چه هست غیرِ خدا دل گسسته بود
ترکیب خون و خاک به چشمش نشسته بود
سنگینیِ عطش قدِ غم را نمود خم
چشم خدای بین، تَهِ گودال، بسته بود
از بینِ آسمان و زمین، ناله شد بلند
آری صدای مادرِ پهلو شکسته بود
هنگامه ی وصالِ دل و دلبر آمده
به به عجب زمانِ عُروجش خجسته بود
صبر و توانِ شمر به حدّ اَقل رسید
قبل از غروب بود و سَنان نیز خسته بود
چشمانِ منتظر به قِتالِ امامِ عشق
اطراف قتلگاهِ بلا، دسته دسته بود
مشتاق وصل بود حسین و رسید شمر
سر را پِیِ رضای اِلٰهی بُرید شمر
- دوشنبه
- 26
- شهریور
- 1403
- ساعت
- 18:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه