آمدن حر و مکالمه با سیدالشهدا (ع) روضه خوانی حضرت
اگرچه مثل من آقا زیاد ها داری
بگیر دست مرا هم در این گرفتاری
.
گناه کردم و آلوده و خطاکارم
نمیشود بخری هم چو من خطاکاری؟!
.
اگر چه ناخلفم نوحِ دلشکسته ی من
میان کشتی امنت هنوز جا داری؟!
.
ردم مکن پدرانه بگیر آغوشم
پدر بغل نکند بچه میکند زاری
.
نگاه لطف خودت را ز حر مگیر آقا
اگرچه پست منم من ، تو که بزرگواری
.
بگو که دخت علی بگذرد ز تقصیرم
به کودکان تو آقا رساندم آزاری
.
بگو که مادر من بر عزام بنشیند
بگو دوباره بگو و بگو که حق داری
.
ز زندگی و جهان خسته ام پشیمانم
از اینکه راه تو را بسته ام پشیمانم
.
فقیر آمده م اینجا گدا نمیخواهی؟!
گدای در به در و بینوا نمیخواهی؟!
.
جهان نمیشود حتی بهای یک مویت…
بگو که جنس بد و بی بها نمیخواهی!
.
دلم به عشق تو تا خیمه پر کشیده حسین
نگو که نوکر بی دست و پا نمیخواهی….
.
قسم به مادرتان میدهم ردم نکنی
نگو که من بدم اصلا مرا نمیخواهی
.
به خاک پات چو سگ پوزه میکشم اصلا
سگی برای حرم با وفا نمیخواهی؟!
.
گمان نکن یل ام اصلا مریض عشق تو ام
منم شبیه همه ، مبتلا نمیخواهی؟!
.
تو آشنای خداوندی و غریب اینجا
همه غریبه شدند …! آشنا نمیخواهی؟!
.
بیا خوش آمدی ای خوبِ بین اهریمن
بیا که بودم از اول در انتظارت من
.
خوش آمدی و نگو رو سیاه آوردی
مگو که کوله ی بار گناه آوردی
.
چقدر منتظرت بودم ای عزیز دلم
نسیم بوی محبت ز راه آوردی
.
بلند شو ز زمین حر تو میهمان منی
تو یوسف دل من را ز چاه آوردی
.
به شیر خورده ات ای حر به مادرت رحمت
به پاک دامنی اش تو گواه آوردی
.
خوش آمدی و ز این آمدن اگر چه دیر
برای لشگر من خود سپاه آوردی
.
بلند کن سر خود را نباش شرمنده
مکن تو گریه دلم را به آه آوردی
.
بلند کن سر خود کشتیِ شکسته، ببین
به ساحل کرم من پناه آوردی
.
بیا که هر چه تو کردی شده فراموشم
بلند شو ز تراب و بیا در آغوشم
.
گرفتی از کرمت دست حر جاهل را
به راه راست کشاندی ، به نار نائل را
.
خلیل بی کس و تنهای دشت کرب و بلا
رهاندی از دل آتش مرا و این دل را
.
چه خوب مادر من بر عزام بنشیند….
دعای خیر نمودی تو حر غافل را
.
شها اجازه بده پیش مرگتان باشم
برای یاری تان بسته ام حمایل را
.
سزاست نذر دلم را ادا کنم اینجا
کنم فدای تو جان ِ بدون قابل را
.
اجازه ای بده تا جان برای تان بدهم
به خاک و خون بکشم لشگر مقابل را
.
سزاست پیش معلم محک خورد شاگرد
که درس پس دهمش من ابوالفضائل را
.
چه زود میروی ای تازه آمده مهمان
ببخش بهر پذیراییت نشد امکان
.
نشد که خوب پذیرایی ات کنم حتی
برو سپردمت ای حر به مادرم زهرا
.
دعای خیر من و مادرم به همراهت
برو نباش و نبین که چه میشود اینجا
.
برو صدای مرا نشنوی از آن گودال
برو نباش و نبینی که میشوم تنها
.
همان زمان که نمانده دگر کسی پیشم
نه قاسم و نه علی اکبری و نه سقا
.
و کار تا به کجا میرسد که رحمی بر
علی اصغر من هم نمیکنند اینها
.
حسین مانَد و سی هزار و چندی گرگ
حسین مانَد و گودال و عصر عاشورا
.
حسین مانَد و این "زائر"ان نیزه به دست
سنان و اخنس و خولی و سمّ مرکب ها
رامین برومند(زائر)
۱۴۰۳/۱۲/۱۳
۰۰:۴۸
- سه شنبه
- 3
- تیر
- 1404
- ساعت
- 22:47
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه