خون كرد اگر غمت جگرم را غمت مباد
ديدى اگر دو چشم ترم را غمت مباد
اى شمع! شعله هاى جگر سوز عشق تو
از من اگر گرفت پرم را غمت مباد
با تو شروع كردم و آخر كنار تو
پايان رسانم اين سفرم را غمت مباد
در اين مسير، بار غم كاروان اگر
خم كرد عاقبت كمرم را غمت مباد
هرگز گمان مكن كه غريبى در اين ديار
آورده ام دو تا پسرم را غمت مباد
حتى اگر كه ما به اسارت درآمديم
دارم هواى اهل حرم را غمت مباد
ياسين قاسمى
- چهارشنبه
- 11
- تیر
- 1404
- ساعت
- 12:50
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه