ز ناله تو در آمد فغان بى خبران
چه كرد گريه تو با قلوب رهگذران
به پرسش تو جوابى نداده است كسى
بگو مگر كه چه پرسيده اى ز همسفران
همينكه پيش تو نام از حسين مى آرند
دوباره مى كند آتشفشان غم فوران
به آفتاب مدينه بيا و عادت كن
كه بر سر تو دگر نيست سايه پسران
كسى تو را دگر ام البنين خطاب نكرد
نداشت فايده اما محبت دگران
ز بچه هاى تو اصلا رباب دلخور نيست
مباش آخر عمرى از اين جهت نگران
یاسین قاسمی
- سه شنبه
- 17
- تیر
- 1404
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- ياسين قاسمى
- شاعر:
-
یاسین قاسمی
ارسال دیدگاه