هرگز نمی شد خواهرت این جا نیاید
بهر عزاداریِ این لب ها نیاید
امکان ندارد این که مجنونی بخواند
اما برای دیدنش لیلا نیاید
بستند به زنجیر راه گریه ها را
شاید صدایی از گلوی ما نیاید
از دخترت می خواستم وقتی می آید
یا چشم هایش را بگیرد یا نیاید
ای صوت لب های پر از آیات غمگین
بایین بیا تا خیزران بالا نیاید
دیدند می خوانی ولی کاری نکردند
تا خیزران روی لبت با پا نیاید
کنج تنور آمد کنارت چهره نیلی
کردم دعا این جا دگر زهرا نیاید
چشمانِ این جا سخت ناپرهیزگارند
اما نمی شد خواهرت این جا نیاید
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- یکشنبه
- 15
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه