از اشکِ چشم خورشید، لبریز، آسمان است
انگار آسمان هم از دیده خونفشان است
این ماه، ماه اشک است این ماه، ماه خون است
این ماه، ماه نوحه یا ماه نوحهخوان است
هفتاد قرص خورشید افتاده بر روی خاک
هفتاد ماه خونین بر نوک نی، عیان است
این آیههای قرآن، یـا جـای تیر و نیزه؟
این لالهزار خونین یا جسم باغبان است؟
از مکـه کاروانــی گردیــده کــربلایی
سیلاب اشک زهـرا دنبال آن روان است
از چشم آسمانها ریـزد ستاره بر خاک؛
یا اشک چشم سقا در جام تشنگان است؟
در دست دستهای تیغ، در دست دستهای سنگ
در دست حرمله تیر، دست سنان، سنان است
از مقتـل شهیــدان آیــد صــدای نالـه
ایـن نالۀ محمّـد یـا صاحبالزمان است؟
هـر طفـل بـر زبــانش نامـی ز آب آرد
اما میان طفلان یک طفل بیزبـان است
«میثم»! جهان فانی، فانیست هرچه باشد
خون شهید، تنها تـا حشر جاودان است
شاعر:غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 19
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه