همه جا عطر یاس می آمد
عطرِ یاس پیمبر رحمت
خیمه می زد به پشت دروازه
عابد اهل بیت با زحمت
داشت خواب مدینه را می دید
دختری كه به شام تهمت خورد
ناگهان دیده بر سحر وا كرد
چشم خیسش به شهر عصمت خورد
دید فریاد «طَرّقوا» آید
كوچه وا شد به محمل زینب
گفت: اُم البنین بیا اما
دست بردار از دلِ زینب
گفت اُم البنین ببین زینب
با چه اوضاعی از سفر برگشت
از حسین تكه های پیراهن
از ابالفضل یك سپر برگشت
بر بلندی همین كه خیمه زدند
یاد گودال كربلا افتاد
سایه ی خیمه بر سرش كه رسید
یاد آتش گرفته ها افتاد
گفت یادم نمی رود هرگز
دلبرم رفت و روز ما شب شد
آن قدر نیزه رفت و آمد كرد
بدن شاه نامرتب شد
خطبه ها خطبه های غرّا شد
لیك با طعم روضه ی «الشام»
صحبت از نذر نان و خرما بود
صحبت از سنگ های كوچه و بام
همه جا رنگ كربلا بگرفت
كربلا كربلای دیگر بود
بر لب زینب و زنان و رباب
روضه ی تشنگی اصغر بود
رأس ها بر بدن شده ملحق
دست ها جای زخم های طناب
گوش ها جای گوشواره ولی
همه ی گوشواره ها نایاب
دختری با قیام نیمه شبش
جان تازه به دین و قرآن داد
در خرابه كنار رأس پدر
طفل ویران نشین ما جان داد
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 23
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 5:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه