غـم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخــور ای بهترین همراز من
غـم مخو ای کودک خاموش من
قتلــــــگاهت می شود آغوش من
غم مخور ای کودک دُردی کشَم
من خودم تیر از گلویت می کشَم
در حـرم زاری مکن از بهر آب
که خجالت می کشم من از رباب
من بــــــرم تا آنکه سیرابت کنم
بــــــا خَدنگ حرمله خوابت کنم
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 5:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه