همه اشکم همه دردم
بنگر بر رخ زردم
زینبم من زینبم من
دیده بگشا خواهر تو
اومده ز شام و کوفه
بهار چله نشینت
شده خشک و بی شکوفه
دیده بگشا کن نذاره
شد سپهرم بی ستاره
بعد از تو رفتم اسیری
با لباس پاره پاره
به غم عشقت اسیرم
دوری تو کرده پیرم
حالا که اومدم اینجا
دعا کن دیگه بمیرم
همه اشکم همه دردم
بنگر بر رخ زردم
زینبم من زینبم من
دیدگان تو به خوابه
چشم ما پر اشک و آبه
برای تو عزا گرفتیم
روضه خون ما ربابه
هی میگرده دور قبر
دست اون یه مشک آبه
لالایی می خونه تا که
علی اصغرش بخوابه
می زنه بر سر و سینه
توی علقمه سکینه
می گه دیگه آب نمی خوام
پاشو ای ماه مدینه
بچه هات که غصه دیدن
همه از غصه خمیدن
پاهاشون زخمیه از بس
به روی خار ها دویدن
دارم از تو خواهشی من
با فغانو آه و ناله
بیا و نگیر سراغی
از رقیه ی سه ساله
حسین
- چهارشنبه
- 9
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 15:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه