دریای غم و موج بلا دیده منم
طوفان زده ام، خسته شده جان و تنم
ای کاش کنار ساحل این گرداب
بی غسل و کفن رها شود این بدنم
- جمعه
- 7
- شهریور
- 1404
- ساعت
- 16:08
- نوشته شده توسط
- charmi
دریای غم و موج بلا دیده منم
طوفان زده ام، خسته شده جان و تنم
ای کاش کنار ساحل این گرداب
بی غسل و کفن رها شود این بدنم
می گفت به ناله و فغان دخت رباب
شد کرببلا برای من مثل سراب
چشمم که به لبهای علی اصغر خورد
شرمنده شدم، پیش عمو گفتم آب
بوده ام مدیون احسان عمو
دائماً ریزه خور خوان عمو
قصد جبران داشتم دادم خودم
مشک خالی را به دستان عمو