اشعار برای حجاب و عفاف

باز امشب دلِ من همسفرِ خاطره هاست
هشت سال است که سهمم شدی و این زیباست

زعفران روی همه خاطره ها می پاشم
عطرِ بازارِ رضا بر دلِ پردرد دواست

پیشِ او ماهِ عسل ماهِ عسل تر می شد
آه شیرین تر از آن شهر که رفتیم کجاست؟

سفرِ مشهدمان می رود از یاد مگر
هر چه داریم در این عشق ز درگاهِ رضاست

در حرم آن شبِ زیبا تو به من گفتی که
عشق در محضرِ سلطانِ خراسان زیباست

گونه ات خیس شد و اشکِ تورا بوسه زدم
دیدم آن شب که لبت یکسره لبریزِ دعاست

روبه ایوان طلا کردی و گفتی به امام
من اگر چادری ام از نظرِ لطف شماست

چون که روی سَرِ ما سایه ی او افتاده ست
تا ابد جامِ دلِ عاشقِ ما پر باده ست...

محسن کاویانی

• یکشنبه
• 22
• تیر
• 1399
• ساعت
• 17:59
• نوشته شده توسط
• سید محسن احمدزاده صفار

هرکس هویدا می‌کند زیبایی تن را
از دست داده زینت پوشیده بودن را
هر دوست را آزرده خاطر می‌کند از خود
شاید ببیند لحظه‌ای لبخند دشمن را

در اقتدار چادرش، پوشیده خواهد داشت
از چشم هر نامحرمی فانوس روشن را

در پیچ‌وتاب بی‌حجابی هیچ خیری نیست
پیدا نخواهد کرد در این دشت سوزن را

وقتی که خود را از نگاه غیر می‌پوشد
در چادر خود امن خواهد ساخت مسکن را

از بی‌حیایی پیشگیری می‌کند در جمع
هرکس رعایت می‌کند حدّ معیّن را
این‌گونه فرموده‌ست اول بانوی خلقت؛
پوشیدگی تا اوج عزّت می‌برد زن را

عف

• سه شنبه
• 3
• آبان
• 1401
• ساعت
• 09:56
• نوشته شده توسط
• فاطمه سرسخت

مردم از بس که هی ریا دیدند
خوش ندارند ادعاها را
از همین روست بر نمی تابند
چادرِ مذهبی نماها را

وای از آنها که پشت چادرشان
در غلط های خویش غوطه ورند
آن کسانی که رسمشان این است
آبروی حجاب را ببرند

تو گُلِ من اگرچه یک رنگی
در دلت غصه ها فراوان است
بس که خوردی مدام زخمِ زبان
بغض ها در گلوت پنهان است

آه اما بیا و باران باش
گرچه سخت است مهربان باشی
گرچه سخت است این که پاسوزِ
اشتباهاتِ دیگران باشی

حق بده این که دیدِ یک عده
به حجابت همیشه بد باشد
مومن آن است آن که در این شهر
سعه ی صدر را بلد باشد

سر خود را به شانه ام بگذار
من نمردم که بی سپر بشوی
مردت اینجاست قرص و محکم تا
در مسیرت شجاع تر بشوی

خوش مرامان وجود خود را با
بی ریایی سرشته اند همه
غیر از آن عده که ریاکارند
چادری ها فرشته اند همه...!

محسن کاویانی

• یکشنبه
• 22
• تیر
• 1399
• ساعت
• 16:45
• نوشته شده توسط
• سید محسن احمدزاده صفار

ای عزادار حسین، بوسوزدن اول آگاه
نخل دینه سووئریب، قانیله ثارا...

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

شأنیده ثاراللهه ،بیرکیمسنه چاتماز
عشقینی اهل ولا ،آیریسیناقاتماز
هرعزادارین اگر ، ایمانی کاملدی
صبحه جن شاخسی گئدیب ، وقت نمازیاتماز

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

خیمیه ی دینه نماز ،اصلی ستون اولدی
بونمازاوسته چوخی ،غرق به خون اولدی
قاندان آلدی دستماز ، تاکربلاشاهی
حیرته دوشدی هامی، گویاجنون اولدی

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

چون حسیندن اورگشیب، اهل ولاعزّت
هرعزاداره اودور ،لازمدی حُریّیت
بیحیالردن حسینه ، آغلین چخماز
نه حسین نه کربلا ، گراولماساغیرت

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

ال چکیب باشدان حسین ، دین خداقالسین
باش وجانیندن گئچیب ،صوم وصلااقالسین
زینبی اولدی اسیر ،باش اَگمدی امّا
معجرین حفظ ایلییب ، حِجب وحیاقالسین

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

عشق مولانی حسین ،عاشقلری آتماز
ویرسه لردنیانی گر ،ائوزعشقینی ساتماز
مدعی لال اولگیلان ، وورمابیزه طعنه
نهضت کرب وبلا ، پرچملری یاتماز

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

شکراولااربابیمین پرچملری اَسدی
وای حسین وای سسلدوخ ، دشمن سسین کَسدی
کیم دییراهل ولا ، عالمده (بیکَسدی)
هرایکی عالم بیزه عشق حسین بسدی

دشمن مولا سرفرازاولماز
سسلسه هرکیم حسینی بی نمازاولماز

حبیب من ابی عبدا...
طبیب من ابی عبدا...

• جمعه
• 22
• اسفند
• 1399
• ساعت
• 13:20
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

دين و قرآن سوزى واركشورايراندا باجى
باش آچو ‌ق گزمه حيا ايله خياباندا باجى
بورداقانلار توكولوب دين مبين اوستونده
باخمابى دينلره آمريكا و آلماندا باجى
تركى باجي لريمين هامّوسى عفتليديلر
فارسى باجيمدى مخاطب منه ديواندا باجى
آند اولا آللّها قصديم بودى ابلاغ ائليم
او رسالت كه واريمدور بئله دوراندا باجى
يانورام تا سنى پروانه كيمى پرسيز ائدم
منى سن شمع حساب ايله شبستاندا باجى
ائلمه زلف پريشانیوه بوكونلومى تاى
چوخ سوزوم وار سنه بوقلب پريشاندا باجى
من سنون قارداشوام قاره داشا ساتما منى
اوزومى سات سوزومى آل ولى هرآندا باجى
تازه اولدوقجا گناه تازه‏لنور درد و بلا
ائله دردلر تاپیلور يوخ اونا درماندا باجى
گور نئجه سى دى گلوب ائولرى تسخير ائله دى
كالبا دين ئولدى داليجان مشدايماندا باجى
جاءباطل ذهق الحق عجباً ثم العجب
حق وباطل قاريشوب خلق مسلماندا باجى
مبتذل فيلملرى پخش ائليور تلويزيون
داليسيجان اوخويور قارى قرآندا باجى
بواوزاق مدرسه ابليسه ياخنلاتدى سنى
گورورم سان گئديسن لشكرشيطاندا باجى
هئچ ننون بير دئمورى يارى گئجه هارديدون
قوشولوبدور سنه چونكه او نگهباندا باجى
ساوادون اولسا اوخى سوره‏ى نورى باشاباش
نه ديور گور او حجاب آيه سى قرآندا باجى
بى حصارايلمه عفت باغووى٬ ايله قوروغ
يوخسا گلمز ثمره ميوه او بستاندا باجى
شيشه نين آغزى آچیق اولسااوچارعطرى گئدر
عطرعصمتده اوچار صحنهٔ طوفاندا باجى
سنه شايسته دگول بيع وشراء ايليوسن
نه ساتورسان دى گوروم دكّه ودكّاندا باجى
ساتوسان حجب وحياوشرف وعصمتيوى
وروسان قارداشواتهمت و بهتاندا باجى
قیزلارا اوخشیور اوغلان بو نجه دوراندی
سنيلن ايندى تانينمور بيزيم اوغلاندا باجى
هله اون دوردى ياشون يولداشون يوخدى سايى
پیس نتيجه وئره جاق دوره‏ى پاياندا باجى
بيرتووق الّى خروسيله اگر اولسا تانيش
دن يينمز داش اولار بوغدا چلهداندا باجى
ايندى كى يدّى جوره رنگى ياخوبسان يوزيوه
آچيلوب يدّى قاپى دوزخ نيراندا باجى
گر تمدن ديوسن باش قیچ آچیلماخلقا سن
پس قالوبسان دالى كئچميش سنى حيواندا باجى
راكبى هارداسالوبسان هانى نوخدا پالانون؟
نيه چلپاق گزوسن ...كيمى هرياندا باجى
يا دَدون يوخ ياارون، يا اولارين غيرتى يوخ
گزوسن اوز باشيوا شهر و دهستاندا باجى

هله بوندان بئله زهرايه كنيزم ديوسن
سنى محكوم ائليور قاضى وجداندا باجى
قاپوسى ياندى حجابه گوره زهرا خانمين
سيندى پهلوسى باتوب قانه او بحراندا باجى
باشينون بير توكونى گورمدى نامحرملر
يوزينى گورمدى مقداديله سلماندا باجى
او آنانين قيزى زينبدى حجاب اوسته ئولوب
قمچى لرردى قوليندا قالوب الاندا باجى
باخ رقيه خانیمين عفتينه عصمتينه
اوخويوب مدرسه‏ى شاه شهيداندا باجى
اوحسينون قيزى غم اولدوزى چون يالقوزيدى
اياقى ياره‏لنوب خار مغيلاندا باجى
مينمَدى تَركينه نامحرمين اوچ ياشدا بالا
ورديلارئولدى اوقيز منزل ويراندا باجى
دوتماسون گربولارين دامننى صدقيلن
سنى عفوايلمزاول خالق سبحاندا باجى
قولاقوندا همشه ساخلا «بشير»ين سوزينى
فارسى قيزلاره ائله ترجمه هرياندا باجى

• یکشنبه
• 15
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 20:35
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

دلا! چادر صدف، زن دُرّ ناب است
دُرِ بی دُرج، در دریا حُباب است

هر آن باغی که بی دیوار باشد
یقین که هر گلش بی رنگ و آب است

تو ای خواهر ز خواب خویش برخیز
نمی‌دانم چرا چشمت به خواب است

به فکر روز محشر باش دائم
که روز حسرت و روز حساب است

بخوان آیات نور سوره‌ی نور
که آیاتش ز بهر تو خطاب است

همیشه تابع دین مبین باش
همه دستورش از روی صواب است

نماید اجتناب از بی حجابی
زنی کز شیعیان بوتراب است

حذر کن از لباس شهرت و مُد
که این خود بر گناهان فتح باب است

پیمبر گفت: در معراج دیدم
زنی را بین دوزخ در عذاب است

ز موهای سرش آویز بر نار
ز سوز شعله‌ها در پیچ و تاب است

امین وحی بر من گفت: این زن
از آن زن‌های بی اجر و ثواب است

ز نامحرم نمی‌پوشاند، سر را
بدین خاطر گرفتار عقاب است

حدیثی دارم از زهرای اطهر
که در ارزش به از چندین کتاب است

برای بانوان، بهتر ز هر چیز
حجاب است و حجاب است و حجاب است

«بشیر»ا شیعیه‌ی شیر خدا باش
كه او «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتاب» است

• پنج شنبه
• 19
• فروردین
• 1400
• ساعت
• 12:06
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

در مکتب ما گوهر ایمان حجاب است
ارزنده ترین زینت نسوان حجاب است

در عرصه پیکار حق و باطل مطلق
کوبنده ترازخون شهیدان حجاب است

برپیکر منحوس دد سرکش شهوت
برنده تراز خنجربران حجاب است

ای زن تو اگر پیرو قرآن مبینی
آیات خدا صحبت قرآن حجاب است

بر امت آزاده ی این مکتب توحید
فرمایش پیغمبر رحمان حجاب است

(نادر) شده عالم همه در گیر هوسها
این درد جهانیست که درمان حجاب است

• جمعه
• 11
• تیر
• 1400
• ساعت
• 14:33
• نوشته شده توسط
• یوسف اکبری

بی‌عفتی، حراجِ هویت، فروشِ تن
تعریفِ عده‌ایست همین از مقامِ زن!

در چشمِ این گروه، تمامِ زنانگی
یعنی که ریشه‌ی شرفِ خویش را زدن

ای خواهرِ غیور! به جنگِ عدو برو
از چادرت بساز، برایِ خودت کفن!

این عزتی که رویِ سرت جاگرفته است
بر تو رسیده است، نه امروز... از کهن

میراثِ پاکِ خونِ شهیدان حجابِ توست
بهتر در این مجال، که کوتَه کنم سخن_

جان داده‌ايم در رهِ غیرت، گواهِ آن:
اشکِ عراق، غربتِ شام و غمِ یمن‌...

• پنج شنبه
• 31
• فروردین
• 1402
• ساعت
• 12:55
• نوشته شده توسط
• فاطمه سرسخت