• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت عباس(ع)(ای در رهای گیسوانت، باد درمانده)

1189

 ای در رهای گیسوانت، باد درمانده
در بیستونِ سینه ات، فریاد درمانده!
سرّی درون خاندانت هست بی تردید
هر کس به فکر وصفتان افتاد، درمانده
ای وسعت هر قطره از خون تو عالمگیر
همواره همچون ماه مجنون تو عالمگیر
در انتظارت کودکان تشنه بی تابند
این طفل ها دیگر غمت را بر نمی تابند
این تشنه بودن ها جزای بی گناهی نیست
پاسخ به مهمان بودن آخر بی پناهی نیست
تنها، به دور از خیمه، قدری در میان بگذار
حرف دلت را با فرات اکنون که چاهی نیست
خود با لبانی تشنه مشکت را به دندان گیر
دیگر نمی بینی ولی تا خیمه راهی نیست
در طالعت افتاده هفتاد و دو غم انگار
امّا نمی افتد به ابروی تو خم انگار
بین فرات و خیمه ها، سعی تو با مشکت
یاد صفا و مروه می اندازدم انگار
از اسب می افتی، زمین از اصل می افتد
یک کهکشان بعد از تو می ریزد به هم انگار
خورشید هم گاهی بدون وقفه می بارد
تا این که سر بر شانه های ماه بگذارد
بی شک خدا ی کربلا هم خوب می دانست
باید علم را تا ابد، دست که بسپارد
دست تو آغاز تمام غصّه خوردن هاست
این دست ها انگیزه ی از گریه مردن هاست
یک عالم از دست تو روزی آب خواهد خورد
مشک تو روزی کوفه را در آب خواهد برد
شاعر:امیر توانا امنشی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 8:30
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران