زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت
بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت
چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب
سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت
می خواست از فتادن تو جان دهد حسین
زینب برای یاری اش آمد ، مگر گذاشت
دستی کنار نعش تو بر سر گرفته بود
دستی دگر ز ماتم تو بر کمر گذاشت
با سرعت آمد و علمت را بلند کرد
زینب چو دید شه به سر نیزه سر گذاشت
تا عمر داشت عقده به قلب سکینه بود
او را چرا حسین ز تو بی خبر گذاشت
***
گفتی که راحتی که بمانی به علقمه
این ماندنت حریم مرا در خطر گذاشت
راز جدایی حرمت از من این بود
شرمندگی ز خیمه تو را دورتر گذاشتش
شاعر: رضا رسول زاده
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه