تیرکمتر بزنید از پی صیدِ باش
چشم مرغان حرم می دود از دنبالش
کرم حاکم کوفه است که فرزند علی
تیر باید ببرد سهم، ز بیت المالش!
عطش و آتش از این لب به هم آمیخته است؟
یا که خورشید دویده است روی تبخالش؟
قمر هاشمیان بود که تیراندازان
چشم خود باز نمودند به استهلالش
آه! بی دست چون قرآن به زمین می افتد
کم از ا ین سوره دو آیه شده در انزالش
بس که در باغ تنش لاله شکوفه دارد
یک سحر یاس رسیده است به استقبالش
شعله ور بود بر آن لحظه که مردی بی یار
سو چو خورشید برون آوَرد ازگودالش
شاعر:جواد زمانی
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه