• دوشنبه 3 دی 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر حضرت عباس(ع)-(یکی خیبر شکن دلاوره)

2296

یکی خیبر شکن دلاوره
تو رگاش غیرت خون حیدره
وقتی پرده از جمالش می کشه
توی آسمون دشت کربلا
قمر اندر قمر اندر قمره
قیامت یوسف برای دیدنش
صد شتر طلا و نقره می بره
با هون ذکر أنا بن حیدرش
‏ می زنه از میمنه تا میسره
زهره لشکر فتنه آب می­شه
دستاشو اگه به شمشیر ببره
وقتی ابروهاشو درهم می­کشه
رنگ و از چهره لشگر می بره
وقتی شمشیر می­زنه همه می­گن
با رجزهاش همه بیچاره می­شن
همه یا عباس ارحمنا می­گن
پاسبون صبح و شام زینیه
روز محشرم غلام زینیه
روز محشر رو سرش گل می­ریزن
زیو پاش دست توسل می ریزن
تا میاد همه براش فدا می­شن
انبیاء به احترامش پا می­شن
سر در بهشت، پرچم می زنن
پرچم ماه محرم می زنن
تو بهشت یه هیئتی بر پا می شه
پسر ام البنین سقا می شه
اونجا با مشک پر ازکوثر میاد
از خجالت سکینه در میاد
وقتی زهرا بیاد و صداش کنه
بیاد و فاطمه هم نگاش کنه
دستاشو برا شفاعت بیارن
روی زخم دست زهرا بذارن
‏اونجا روبروی اون چشم کبود
تازه معلوم می­شه عباس کی بود
شاعر:علی اکبر لطیفیان

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 8:5
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران