حال و روزش عذاب زندان بود
کاظمین از غمش پریشان بود
پیکرش ناتوان و بی جان بود
بند بر دست و پای عرفان بود
ورد لب آیه های قرآن بود
روضه اش نغمه ی غریبان بود
اثر زهر کینه پیدا شد
جگری پاره داغ زهرا شد
حکم آزادیَّش که امضاء شد
درب زندان بی کسی وا شد
تخته تابوت جسم مولا شد
دیده شد ابر و وقت باران بود
روی لب لا اله الّا الله
شال مشکی به دور گردن شاه
هفتمین رهبر و چراغ راه
می رود سوی حق ُّو ذکرم آه
شد عزادار رأفت درگاه
لحظه ی دوری از عزیزان بود
این طرف ثامن الحجج محزون
آن طرف تر کریمه ای دلخون
چشم عرش از غم حرم هامون
طعنه می زد ستمگری مفتون
رافذی شد امیر فاطمیُّون
روضه ها مثل شام ویران بود
دست و پا مثل شام در زنجیر
دختری فاطمی شده دلگیر
پنج بار آه و ناله و تکبیر
هفت پوشش برای جسمی پیر
در کفنهاست بی کفن تصویر
ساعت سخت و تلخ هجران بود
غربت کاظمین جای خودش
اشک هر روضه ای برای خودش
کفنی بود و بچِّه های خودش
پا نشد نیزه .... بود پای خودش
جای ناموس در لِوای خودش
نه روی ناقه های عریان بود
ناقه بود و عذاب بود و حرم
ناله های رباب بود و حرم
سر روی نیزه قاب بود و حرم
راویِّ انقلاب بود وحرم
آشیان ِ خراب بود و حرم
زیر چتر سر شهیدان بود
کاظمین از حسین ما می گفت
از غم دشت کربلا می گفت
از سری روی نیزه ها می گفت
از تنی زیر دست و پا می گفت
نینوایی به هر نوا می گفت
شاه لب تشنه العجل خوان بود
شاعر: حسين ايماني
- شنبه
- 4
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه