حال و احوال گرفتار تماشا دارد
گریه ی عبـد گنـه کار تماشا دارد
آمدم گریه کنم تا که نگاهی بکنی
چون ستاره به شب تـار تماشا دارد
هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی
آبروداریِ ستـّار تماشا دارد
بـارها زیـر همه قـول و قـرارم زده ام
دست گیریِ تـو هـر بـار تماشا دارد
مهربـانی بـه گنـهکار بُــَود عادت تو
کـَرم سفرۀ غفـّار تماشا دارد
ماه، ماهِ رجب و سفره بـه نـام عـلی است
لحظه ی جلوه، رخ یـار تماشا دارد
عاشق نیمه شب صحن و سرایِ نـجفـم
حـرم حیـدر کـرّار تماشا دارد
همۀ آرزویم یک سحر کرب و بلاست
شب جمعه حـرم یـار تماشا دارد
مادری دست به پـهلو پـسری پـاره گلو
گـریـه ها لحظۀ دیـدار تماشا دارد
روضـۀ قحطی آب و لبِ عـطشان حسین
گـوشۀ صـحن علمـدار تماشا دارد
خاک ری را به بـهای سـر آقـا دادند
زین جهت گریۀ بسیار تماشا دارد
کـاش امسال شـود سال ظهـور دلبـر
پـرچم خیمۀ دلـدار تماشا دارد
شاعر : قاسم نعمتی
- دوشنبه
- 10
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه