درآمد و رفت شب اسرار نهان باشد
آیات ز کوتاهی این عمر گران باشد
کس نیست بداند که کی پیک عجل آید
این امر بود مخفی در طول زمان باشد
بینند همه او را روزی که نمیدانند
فرقم به کسی نبود کو پیر و جوان باشد
مرگ است سفر کردن از این رحم دنیا
بر عالم اقبا که ما فوق بیان باشد
آن لحظه جان دادن سخت است و کمش این است
انگار مس داغی بر روی زبان باشد
آری دم جان دادن آید شه دین حیدر
سعید و دلش خواهد هر لحظه همان باشد
شاعر : سعید مازندرانی
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید مازندرانی
ارسال دیدگاه