• یکشنبه 13 آبان 03


متن شعر و مناجات همراه با دانلود نوای گرم حاج منصور ارضی -( با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است )

8627
31

گفت : مادر ، تو که میدونی من توو این محله چه جوری ام ؟ اسممو هر کی می بره فحش میده به من ! از بس که بدم ، تو رو هم اذیت کردم ، تازه فهمیدم میخوام بمیرم ، گرچه تو رو اذیت کردم و از من بدت میاد ولی مادری . یه وصیتی دارم بهت .
مادر گریه اش گرفت ، گفت چقدر مردم رو اذیت کردی ، چقدر بی خدا گذروندی ؟
گفت شده دیگه مادر ، خجالتم نده ، دارم می میرم !
مادر وقتی جون دادم ، لباسمو در بیار ، ریسمان به پاهام ببند ، من رو چند لحظه دور این حیاط بکشون ، فقط بگو خدایا بنده ی فراریت رو اوردم ، دیگه به بقیه اش کاری نداشته باش !
مادر میگه بچه ام سخت جون داد . بعد از گریه کردن گفتم پاشم حرفشو گوش بدم ، لباسشو در اوردم ، یه طناب بستم به پاش ، اومدم بکشم یه صدایی اومد : پیرزن ! بنده ی گنهکار ما رو به خودمون واگذار !!!!
بیاید از همین امروز قبل از مرگمون خودمون بریم پیشش ...بهش بگیم خدایا من اومدم که دیگه نرم .
با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است
دیگر چه جای توبه و عرض ندامت است
یارم ز نور وقت سحر فیض می‌برد
بیچاره من که سهم دلم سیر ظلمت است
هر دم به دام گناهی دگر شدم
عمرم به سر رسید و دلم در اسارت است
از ادعا پُرَم ، تهی از علم و حکمتم
تنها ثمر به خرمن عمرم جهالت است
از حرف حق گریزم و در بند باطلم
غرق تعصبم ، همه کارم لجاجت است
کار دلم نفاق و دورویی و کینه است
کار زبان تملق و عرض ارادت است
اشک یتیم لرزه نینداخت بر دلم
 این بی تفاوتی همه اش از قساوت است
با این همه بدی اگر اهل سحر شدم
حیرت مکن که دلبر من با کرامت است
برگرفته شده از safaeinejad.ir

  • دوشنبه
  • 24
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 20:49
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران